خروس وروباه

بخندتادنیابهت بخنده

طنز

هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
روباه گفت: تو کهبه این خوبی اذان می گویی، بیا پایین با هم به جماعت نماز بخوانیم.
خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.
شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.
لبخندلبخند

خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
نوشته شده درجمعه 4 مهر 1393برچسب:,ساعت 10:33توسطازهمه فاصله دارم2|



آخرين مطالب

Design By : Rihanna